نامه ها٬ شماره ١٢۵
سياوش دانشور

کارگرى از ذوب آهن اصفهان
شهرى که همه از زیبائی آن تعریف می کنند٬ البته تعدادی هم نگران آثار باستانی آن هستند٬ در طول سال تعداد زیادی از سراسر ایران به اينجا سفر می کنند که زیبائی شهر را ببینند. اما برای ما کارگران ذوب آهن زیبائی این شهر چطور است؟ اجازه بدهید بگم زندگی یعنی جنگ بقا. اینجا برای زندگی مفهومى نیست. زندگى خالی از معنی است. برای عشق معنی نیست. اینجا زیبائی بی معنی است. اینجا در ذوب آهن اصفهان بی حقوقی است٬ فقر است و درماندگی. اینجا ترس هست و وحشت از آینده. آینده ای که کارگران را هم در کنار هم قرار نمیدهد. ای کاش تنها یک روز اینجا بودی و زندگی کارگران را میدیدی. رقت بار است! ايمنی در محل کار میشود گفت صفر است. حقوقها پایین که معمولا هم با تاخیر پرداخت می شود و به نسبت مدرکى که دارید و سابقه کار حقوقها هم پرداخت میشود .

مهندسین و کارگران متخصص زودتر از بقیه حقوقها را دریافت میکنند. حقوق آنها هم بیشتر است. کارگران ساده کارشان سخت تر است و حقوقشان دیرتر پرداخت میشود. البته باید گفت بخش اداری هم اون وسط دارد کله معلق می زند. به نسبت خوش خدمتی که به حضرات بشه حقوق داده میشود. البته این را هم بگم خیلی وقتها از جانب کارفرما مزایای کارگران بالا کشیده میشود. مشکل ما اینجا میدانید چیه؟ آنقدر گرفتار روزمرگی شدیم که کمترین وقت را نداریم به خودمان فکر کنیم. اوضاع بدی است. هر کسی تلاش میکند گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. شما بگید چطور میشود این اوضاع را تغییر داد؟

دوست عزيز٬
کارگران ذوب آهن تجارب غنى و رهبران مجربى دارند. مبارزات اين مجمتع صنعتى چه در دوره سابق و چه در دوره اخير همواره مورد توجه جنبش کارگرى بوده است. تصوير از طرف مقابل اتفاقا اميد است به قدرتى بزرگ. اين حقيقت دارد که وضع اقتصادى بگونه اى است که همه را به وضعيتى کشانده که بايد هر روز براى لقمه اى نان به جنگ بروند. اين وضعيت کمابيش در صنايع ايران وجود دارد. نفت هم ديگر شامل اين استثنا نميشود. به پالايشگاه بغل دست تان نگاه کنيد. ميبينيد تفاوتها بسيار جزئى است. حقيقت اينست که طبقه ما امروز در همه جاى دنيا مورد تعرض است. همه جا سرمايه داران به کارگران هجوم ميبرند تا وحشى ترين هايشان در جنگ رقابت بمانند. اين فقط زيبائى هاى اصفهان نيست که کارگران از استفاده از آنها محرومند. همه جاى ايران و بيشتر نقاط دنيا همين است. اساسا دنيائى که مملو از ثروت و زيبائى و خلاقيت و تخصص و کار طبقه کارگر است٬ خود را بصورت غريبه اى دست نيافتنى براى کارگران جلوه ميدهد. ما هرچه بيشتر توليد ميکنيم و هرچه بيشتر سرمايه داران را فربه تر ميکنيم٬ خودمان بى حرمت تر و بيحقوق تر و بى منزلت تر و غير ايمن تر ميشويم. اينجا هم طبقه کارگر مثل تمام وجوه زندگى اجتماعى ديگر اساسا درد مشترکى دارد.

چه بايد کرد از خود ما شروع ميشود. بايد موانعى را که باعث تکه پاره شدن و غير متشکل بودنمان شده از سر راه برداريم٬ متشکل شويم٬ خودمان را بازيابيم٬ از حرمت و منزلت و معيشت مان دفاع کنيم٬ و وضعيت کنونى را تغيير دهيم. بگذاريد مثالى بزنم: امروز همه جا کارگران و پرستاران و معلمان و بيشتر کسانى که از راه مزد زندگى ميکنند٬ به صد تکه تقسيم شدند. از نوع قرارداد تا نوع تخصص و مکان در توليد. اين فقط محصول تقسيم کار و طبقه بندى مشاغل نيست٬ بلکه سياستى براى تامين هزينه کل طبقه کارگر به ارزانترين شکل است. به هر بخشى از طبقه ما دستمزد کمترى بدهند٬ مستقل از اينکه به همه دستمزد غير قابل قبولى ميدهند٬ مجموعا هزينه شان کمتر و سودشان بيشتر است. هدف آنها نابودى يگانگى طبقه کارگر٬ ايجاد انشقاق و جدائى بر حسب رسته و رسمى و غير رسمى بودن٬ قراردادى يا حق التدريسى٬ و متخصص و غير متخصص است. اما کل کار و امورات توليد و جامعه بدون اين مجموعه پيش نميرود. کار را بجائى رسانده اند که خود ما باورمان شده و برخى اوقات ميگوئيم "شما که رسمى هستيد چکار به من قراردادى داريد"؟ انگار از دو کره متفاوت مى آئيم! کارگر بغل دستى ات گاها با همان سيستم کارفرماها و سرمايه داران با هم طبقه اى و همکارش حرف ميزند! بسيار روشن است که تداوم اين وضعيت نااميدى٬ پراکندگى بيشتر٬ و جدائى هاى خطرناک بوجود مى آورد.

ما بايد اول اين مانع را کنار بزنيم. بايد بعنوان کارگر ذوب آهن که خواست واحدى مبنى بر رفاه و حرمت و امنيت کارگران دارد شروع کنيم. بايد يگانگى و منفعت واحدمان را در مقابل سرمايه داران تاکيد کنيم و حول آن بسيج کنيم. بايد به اين شکافهاى مبتنى بر نوع قراردادها و طبقه بندى هاى ديگر فائق آئيم و روابط و رفاقت عادى ميان کارگران و حس نياز به هم را بالا ببريم. بايد در محافل خانوادگى و هرجا که ممکن است روى اين مسائل کار کنيم تا بتوانيم بسرعت اين گرد و غبار را کنار بزنيم. اين اولين گام فائق آمدن به اين وضعيت است. مثلا يک اعلام حمايت قدرتمند از اعتراض کارگران بازنشسته ذوب آهن توسط کل مجتمع ذوب آهن ميتوانست به بخش زيادى از اين تفرقه و تشتت فائق آيد. کمااينکه تلاش و اعتصاب و کم کارى کارگران ماشينرى پالايشگاه اصفهان٬ بايد با همين واکنش روبرو ميشد تا کارگران در اصفهان وحدت طبقاتى شان بالاتر رود و الگوئى به ديگر هم طبقه اى هايشان در ايران نشان ميدادند.

ما کاملا درک ميکنيم که کارگران نگران بيکارى و فقر شديدتر هستند و ملاحظاتى در دست زدن به عمل دارند. اما از اين اگر قانون بسازيم٬ معنى اش اينست که بايد با همين وضع بسازيم و عقب تر هم برويم. کار سوسياليستها و فعالين پيشرو جنبش کارگرى اينست که بدرجه اى که وحدت و آمادگى در کارگران ايجاد ميکنند٬ به همان درجه اين وحدت را در تلاشى جمعى براى حقوق همه کارگران بکار بندند. بايد تکانى به وضعيت داد. ما پيشنهاد ميکنيم که فعالين و رهبران کارگرى اين مرکز همفکرى کنند و روى عوض کردن فضاى قسمتى و صنفى و رسته اى با همان روشها و مناسبات معمول و جارى زندگى کارگران تدابيرى براى تغيير فورى آن بکار گيرند. براى برپائى مجمع عمومى کارگران در بخشهاى مختلف و يکى کردن حرفهايتان تلاش کنيد. اگر اعتراضى سازمان ميدهيد٬ بصورت دسته جمعى عمل کنيد و حرفتان را دسته جمعى بزنيد. حرفهايتان را تنظيم کنيد و بعنوان خواست همه اعلام کنيد. تجارب کارگران بازنشسته ذوب آهن اصفهان بسيار غنى است. از سنت اعتراض راديکال اين همکارانتان استفاده کنيد و در مورد چگونگى کارها با اين دوستان همکارى و مشورت کنيد. اگر در کارخانه برپائى مجامع عمومى با موانع قوى روبروست٬ ميتوان در محلات مجمع عمومى برگزار کرد. بيشتر کارگران اين مجتمع و مراکز ديگر در محلات کارگرى اصفهان متمرکز هستند.

لااقل در تاريخ سرمايه دارى اين کارگران بودند که هميشه به زندگى بشر معنى دادند. چه براى آنها که از قبل رنج کارگران زندگى افسانه اى دارند٬ و چه براى اکثريت جامعه که در اثر تلاش کارگران براى حقوق اجتماعى و رفاه و آزادى٬ از درجه اى چتر حمايتى برخوردار شده اند. کارگر و مبارزه اش هميشه معنى اميد بوده و قرار است و بايد منشا آزادى کل جامعه باشد. بايد اين قدرت عظيم را از زندان تار عنکبوتى سرمايه رها کرد و عليه آن بکار بست. موفق و پيروز و تندرست باشيد.

نظرتان راجع به منطقه آزاد تجارى چيست؟
با توجه به از سر گیری روابط ترکیه و ارمنستان و سفر اخیر اردوغان نخست وزیر ترکیه به ایران و اعلام وزیر صنایع و معادن ترکیه بر ایجاد منطقه آزاد تجاری در مرز دو کشور٬ که از هرگونه قوانین و حتی استانداردهای سرانگشتی سازمان جهانی کار و بهداشت خارج هست٬ دیدگاه حزب نسبت به مناطق آزاد تجاری و در کل این روند میانجیگری ترکیه و چرخشش و پیشوانه گیری از نظام جمهوری اسلامی وخصوصا دولت احمدی نژاد چگونه باید توجیه شود و جواب بگيرد؟ البته من از نامه مردم حزب توده ایران پیگیری مارکسیستی کرده بودم که حتی توجیه اندک مارکسیستی نیز نکرده بودند. نويد

نويد عزيز٬
قرار است وزارت بازرگانى دولتهاى ايران و تركيه در پروژه مشتركى منطقه آزاد تجارى در مرز مشترك دو کشور ايجاد كند. همينطور اين افق را طرح کردند که در صورت استقبال سرمايه داران دو کشور از اين پروژه شايد بتوانند کار مشترک را به کشور سوم – احتمالا بازار عراق – ببرند. خودشان ميگويند يک دليل اين اقدام مقابله با تاثيرات و آسيب هاى شديد بحران جهانى بر دو کشور و ضرورت بالا بردن مبادلات تجارى است. آنها براى سفر هيئت ٢٠٠ نفره تجارى جمهورى اسلامى به تركيه اهميت زياد قائل هستند چون معتقدند بايد به کاهش ۴ ميلياردى تجارت دو کشور در سال جارى در سالهاى بعد فائق آيند.

منطقه آزاد تجارى چيزى شبيه تکزاس قديم براى گانگسترهاى ششلول بند است. اينجا قلدرى سرمايه و توحش سود حکم ميراند. يعنى همان قانون نيمبند رايج در کشورها براى کارگران مناطق آزاد تجارى وجود ندارد و اگر هم وجود دارد سند تمام عيار بردگى کارگر است. مثلا در جائى مانند ماکيلادورا در مکزيک٬ صنايع آمريکائى و کانادائى به آنجا منتقل شدند و کارگر مکزيکى همان کار را با روزى چند دلار بجاى ساعتى ٣٠ دلار کارگر آمريکائى تحويل ميدهد. اينکه شهر شهر خانواده کارگرى در آمريکا و کانادا نابود ميشوند مهم نيست٬ مهم سود بيشترى است که در منطقه آزاد تجارى گير سرمايه داران مى آيد. در ديگر بخشهاى دنيا هم وضع به همين ترتيب است. خود متفکران سرمايه داران ميگويند راهى نيست٬ براى نجات بايد به قرون وسطى برگرديم. يعنى کارگر حقوق قرون وسطى اى داشته باشد تا اين وضع بتواند ادامه يابد. مناطق آزاد تجارى در جهان گوشه اى از اين روند است.

نظر روشن ما در مورد تحرک سرمايه و شکلگيرى مناطق و بلوکها و نهادهاى جهانى سرمايه اينست که اين طبيعت سرمايه است که نياز مدام به خودگسترى و بازتوليد گسترده دارد. اين روند اما همراه خود اگر به نياز بالا بردن سود سرمايه جواب ميدهد اما بخشى از طبقه کارگر را نابود و کل طبقه را فقيرتر ميکند. يک سياست در ميان کارگران و رفرميستها اين است که عليه جهانى شدن و اروپائى شدن و انتقال صنايع به مناطق آزاد غير کشورى باشيم و از موضعى ناسيوناليستى و پروتکشنيستى مخالف تحرک سرمايه باشيم. کارگران کمونيست نميتوانند چنين سياستى داشته باشند. بلکه براساس انترناسيوناليسم و منفعت واحد و جهانى و طبقاتى کارگران٬ بر منافع مشترک و تلاش براى گرفتن تضمين هاى بيشتر براى کارگران٬ ايجاد شبکه ها و سازمانهاى کارگرى در مقياسى که بورژوازى جلو رفته است٬ و تلاش براى تامين منافع کارگران در اين جنگ تلاش ميکنند. مسئله اساسى اينست که اين سازمانيابى جديد توليد همراه خود حقوق و زندگى و امنيت شغلى کارگران را نابود ميکند و سياست جايگزينى نيز براى آن ندارد. ميگويند رقابت است٬ همين است. سياست کمونيستى در چنين اوضاعى دفاع از حقوق کارگران٬ تاکيد بر همسرنوشتى طبقاتى و وحدت منافع کارگران٬ و رفع موانع مبارزه آنهاست.  

منطقه آزاد تجارى از قوانين عام انباشت سرمايه و استثمار در اين نظام تبعيت ميکند با اين تفاوت که منطقه آزاد تجارى براى سرمايه داران بهشت کسب سود است و اردوى بردگى و زندگى جهنمى براى کارگران. سرمايه دارى امروز همه جا به کارگران بردگى تحميل کرده است اما عمق اين بردگى و مشقت در مناطق آزاد تجارى وسيع تر است. اما تجارب نشان ميدهند که به درجه اى که اين مناطق راه مى افتند و نيازشان به سيستم ثابت سازمان کار و تمرکز توليد و نيروى متخصص زياد ميشود٬ شعله هاى وحدت و مبارزه کارگرى زبانه ميکشند. منطقه آزاد تجارى اردوى بردگى سرمايه دارى جهانى است. مهم نيست بر شناسنامه بردگانش داغ لعنت کدام "مليت" را کوبيده اند. دراين مناطق تجارى٬ مثل تمام شريانهاى توليد اين نظام٬ کارگران بايد خون و جان و زندگى شان را بدهند تا نظم کثيف سرمايه با تملک آن سرپا بماند.

دنبال پاسخ و توجيه "مارکسيستى" از حزب توده نباشيد. حزب توده جريانى ناسيوناليست و اصلاح طلب است که در ايران هميشه کنار آخوند و ارتجاع و اسلام عليه مبارزه راديکال کارگرى بوده است. ادبيات اين جريان و سياستهايش حتى از جناح هائى از اپوزيسيون مجاز حکومت اسلامى راست تر است. "منافع ملى" و وحدت با آخوند و جناحى از ارتجاع سرمايه داران حکومتى حرف اول و آخر حزب توده و مشى توده ايسم است. مارکسيستها و کمونيستهاى کارگرى براى امحا و نابودى اين نظام از طريق يک انقلاب کارگرى مبارزه ميکنند. موفق باشيد.

در مورد حذف سوبسیدها بیشتر صحبت کنید!
از اواخر سال گذشته با بحث حذف یارانه ها و یا پرداخت آن٬ و مدتی هم بحث حذف سوبسیدها٬ بخش زیادی از کارگران سردرگم شدند که جريان چيست. اصلا تفاوت بين سوبسيد و يارانه هست؟ در این زمینه و نتايج حذف سوبسیدها توضیحات بیشتری بدهيد. تهران٬ سيروس افغان

سيروس عزيز٬
اين سردرگمى تقصير کارگران نيست٬ نتيجه اينست که تعدادى مرتجع ناسيوناليست و اسلام زده ميخواهند براى هر کلمه رايج و قابل فهم در دنياى امروز معادل اسلامى و ملى پيدا کنند. سوبسيد و يارانه تفاوتى ندارند. يارانه اسم ايرانى- اسلامى سوبسيد است. سوبسيدى که اساسا بخش بسيار کوچکى از کار و ماليات طبقه کارگر است که بصورت ارائه کالاهاى اساسى به نرخى قابل خريدارى در اختيار جامعه قرار داده ميشود. وقتى آخوند و امام جمعه تهران "يارانه" يعنى سوبسيد را با "رايانه" يعنى اسم ملى –اسلامى کامپيوتر عوضى ميگويد٬ معلوم است کارگران و بخشى از مردم فکر کنند که اين اسامى عجق وجق زورکى با اسم اصلى اش تفاوتى دارد.  

در مورد سياست خذف سوبسيدها و جوانب مختلف آن در همين شماره هيئت دائر حزب حرف زده است. لطفا به آن مطلب مراجعه کنيد. اما در چند جمله اين سياست معنى فورى اش براى کارگران اينست که بلافاصله با هيجان جامعه و ترس از کمبود و گرانى مواجه ميشوند. دستمزدها اگر پرداخت شود٬ با سوبسيدى که اگر بدهند٬ کفاف نصف مخارج قبلى را نميکند. همه کالاهاى اساسى مرتبا قيمت شان افزايش مى يابد. ميخواهند اين کالاها را در بازار به قيمت آزاد و جهانى آن در ايران عرضه کنند. اما دستمزدها همين چندبار زير خط فقر است و سوبسيد نقدى احتمالى- که دادانش به قول خودشان "با کرام الکاتبين است"- گرانى مجموعه نيازهاى يکروز خانواده کارگرى را هم پاسخ نميدهد. اين سياست ترسيم جهنم فقر و فلاکت و گرسنگى براى طبقه کارگر و نسخه شوک اقتصادى شديد براى سر و سامان دادن به بحران اقتصادى شان است.

نظر مشخص من اينست اجراى اين طرح در ايران آنهم در شرايط سياسى کنونى در اولين گامهاى آن با عصيان توده اى گرسنگان روبرو ميشود. در عربستان سعودى اگر سر ميبرند و مردم هيچ حقوقى ندارند٬ لااقل درجه اى از امنيت اقتصادى داده اند که بتوانند بارگاه اسلام و سرمايه را سرپا نگه دارند. در ايران ميخواهند هم سر ببرند و هم از گرسنگى بکشند و هم رشد اقتصادى کنند! ترديدى نداشته باشيد کارگران اين خواب سرمايه داران را به کابوسى سهمگين تبديل خواهند کرد.

سوبسيد به سرمايه داران
سوال ديگر بحث خصوصی سازی است. آيا دولت باید به سرمایه گذاران خصوصی سوبسید بدهد؟ آيا سياست سوبسيد دادن به سرمايه داران بايد در فردای هر تغییر و تحولی دنبال شود؟ آيا دولت آتی٬ اگر دولت سوسیالیستی هم باشد٬ حاضر است به سرمایه گذاران خصوصی سوبسید بدهد؟ اگر آری٬ چرا باید بدهد؟ اگر نه٬ تفاوت این سیاست امروز رژیم اسلامی با دولتی مردمی چیست؟

 ما در ايران با خصوصى سازى به معنى رايج جهانى اش روبرو نيستيم. خصوصى سازى در کشورهاى ديگر٬ اگر نه بعنوان يک قاعده٬ اما معمولا متناظر با دوره اى از ثبات سياسى و گسترش فعاليت اقتصادى است. همه دولتهاى سرمايه دارى و بانکها و منابع شان به سرمايه داران انواع تسهيلات ميدهند که نوعى سوبسيد هم هست. دولت پديده جدائى از سرمايه داران نيست. دولت کميته اجرائى طبقه سرمايه دار است و مستقل از اينکه کدام جناح آن سرکار است٬ وظيفه اش تامين منافع کل طبقه سرمايه دار و دولتش است. هر کشورى که وارد اين روند شده هم دسترسى به بازار جهانى و سازمانهاى آن پيدا ميکند٬ هم به بازارى براى کشورهاى ديگر و سرمايه گذاريها تبديل ميشود٬ و هم از امکانات بازار جهانى براى رفع تنگناهاى اقتصاديش استفاده ميکند. اينکه اين طرح ها به شکست منجر شدند و بعد از دوره اى با بحرانهاى شديد مواجه شدند فعلا مورد بحث نيست. در ايران اما مسئله فرق ميکند. دولت که بزرگترين سرمايه دار است بخش زيادى از منابع و ثروتها را که متعلق به جامعه است٬ طبق اصل ۴۴ خصوصى ميکند اما آنها را بين باندهاى خودى و حکومتى و تخم و ترکه هايشان تقسيم ميکند. سياست جمهورى اسلامى دادن سوبسيد يا تسهيلاتى به سرمايه داران تازه بدوران رسيده نيست که شغل ديگرشان شکنجه گرى و سازماندهى چماقدارى است. بلکه دادن يکجاى ثروت جامعه به آنهاست. اين سياست در جمهورى اسلامى به شکل دادن به لايه اى از سرمايه داران خصوصى مانند کشورهاى ديگر منجر نميشود بلکه ثروت جامعه را در دست مشتى مافياى اقتصادى که با زبان تفنگ با مردم حرف ميزنند منجر شده است. امروز بزرگترين تراست ها و شبکه هاى مالى عظيم زير نگين خامنه اى و آخوندهاى حکومتى و نظاميان و عناصر حکومت مرتجع اسلامى است.

بحث براى ما کارگران نميتواند اين باشد که کدام "خصوصى سازى" درست يا غلط است. ما اصولا مخالف روابط و مناسبات سرمايه دارى و قوانين ناظر بر آن هستيم. چه سرمايه دارى دولتى باشد و چه خصوصى. ما براى سرنگونى کل اين نظام و برقرارى يک حکومت کارگرى مبارزه ميکنيم. حکومت کارگرى و جمهورى سوسياليستى فردا نه تنها به سرمايه داران سوبسيد نميدهد بلکه ميخواهد با لغو مالکيت خصوصى اقليتى ناچيز در جامعه مالکيت را به همگان بازگرداند. مالکيت بر وسائل و ابزار توليد و معاش و منابع را اشتراکى و حق استفاده و بهربردارى از آنها را در اختيار کل جامعه قرار دهد. ممکن است دولت سوسياليستى در روند ساختن خود و نياز به تکنولوژى و غيره ناچار باشد براى رفع نيازهاى جامعه به شرايط شرکتهاى سرمايه دارى و تامين سود آنها تن دهد. حتى در چنين شرايطى دولت کارگرى مستقيما اين فشار را بعهده ميگيرد و سياستش على القاعده اينست که سطح زندگى کارگران پائين نيايد. انقلاب کارگرى براى پيروزى ناچار است نظم اقتصادى و طبقاتى امروز را لغو کند. در اين مسير ممکن است محدوديتهائى باعث شوند که حکومت کارگرى سياست خاصى اتخاذ کند اما اين سياست خاص يک اجبار اجتماعى -تاريخى است و نه اصلى سوسياليستى. موفق و سربلند باشيد. *

قابل توجه: سوالات دريافتى ديگر دوستان؛ کارگران خدماتى٬ هفت تپه٬ مباحث مربوط به بحران اقتصادى٬ مسئله بى اعتمادى در ميان کارگران٬ اوضاع سياسى٬ و تشکل يابى زنان را در شماره بعدى نشريه دنبال ميکنيم. سردبير.